راز خانوادگی پارت ۱۴

Metra · 10:07 1403/01/20

   

یوری : خیلی ممنوم خواهر که به حرفام گوش دادی من دیگه برم 

یور: خواهش میکنم بیا اینم غذا تازه درست کردم ببر بخور تا جون داشته باشی 

یوری : خیلی ممنون خواهر من دیگه رفتم خداحافظ

یور: خدافظ 

وقتی که یوری رفت تلفن زنگ زد 

یور : بله 

رئیس: یوری امروز بیا تو سازمان کاریت دارم 

یور : چشم الان میام 

نیم ساعت بعد....

یور : ریس کاری داشتید 

رئیس: یور ازت یه چیزی میخام 

یور : بفرمایید 

رئیس: این عکس دختر منه چند سال پیش تو آتش سوزی از دستش دادم ولی الا یکی از مامورا می گه چند ماه پیش اونا تو پرورشگاه دیده از میخام اونا پیداش 

پیداش کنی و هر کی سرپرستی اونا قبول کرده بکشی 

یور باخودش گفت: ای وای این که عکس انیا ست یعنی آقای لوید بهم دورغ گفته یعنی انیا دختر واقعی لوید نیست و بعد باصدای بلند گفت چشم ريس  دختر تونا پیدا می کنم و خانواده که سر پرستی اونا قبول کرده می کشم